دیدارعشق

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

زیر باران آمده ام بهر دیدارعشق

دست آسمانی ات را بده

تا مرا ز آتش برزخ بیرون کشد

منو چهر فتیان پور (راد)

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

وایسا

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

( )

سپیدی زیبا نوشتی

تا گوش کار می کند

حرف های زیبا برایت آماده دارم

لب رودخانه رسیدی خودت وایسا

نگاه کن به قایق بالن شکسته

همه آماده غرق

خودم را نزد تو رساندم اما

از خستگی نفس ها بسیار کم تر از تو دارم

برو من می مانم

تو را در فصل دیگر وا مانده خوانم

منو چهر فتیان پور (راد)

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

دلتنگ نشو

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

(شعر نو)

گاه گاهی با خودم حرف می زنم

بخودم می گویم

دلتنگ نشو

زودتر از آنچه که درفکر هست

به عشق نزدیک تر خواهی شد

او تو را فراموش نکرده بدان

بگی نگی کمکی خجالتی ست اما

هیچ عشقی چشمانش را بروی معشوق نمی بندد

منوچهر فتیان پور (راد)

{اوباش }

بی مُخ مزد بالا گرفت همه راعاصی کند

حالا همه دستمال بدست شدند

تا با فرهنگ غر ب تو را آشنا کنند

غافل ازین که ...

صد پیراهن بیشتر پاره وپوره کرده ایی به تن

منوچهر فتیان پور (راد)

جابجا

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

اینجا همه چی جا بجاست

هیچ چیز سر جای خودنیست

دیروز شاطر نانوا نان می زد تنور

امروز ارتقا یافت شد رئیس فراورده های نفتی

چرا؟

چون کدخدا روز های تعطیل از پنجره

درب مکتب خانه را نگاه می کرد

منوپهر فتیان پور (راد)

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

عشق  زود گذر

بازم دلبر زیر نگاهش چشم رهگذر دارد

هم رد پای خود عبوری اشاره گر دارد

ای رهگذر کنار بزن همه پرده دنیا را

عمر می رود خود ،عشق زود گذر دارد

چو مارهم نغمه عشق در خود می پیچد

باعشوه به عشق نظر به جادوگر دارد

خوب به بالا و پایین زمین خسرو آلوده بنگر

عشق ، هم نفسی چو پژوهش گر دارد

ای عابرعصر و زمان آهسته تر از آهسته برو

چون دلبرمن ، کینه وقهر مداخله گر دارد

منوچهر فتیان پور (راد)

رابطه

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

چقدر این رنگ زیباست

انگار همین دیروز اورا در بازار دیدم

نگو تمام عاشقان با او رابطه دارند

یکی فریاد می زد بیا گل ببر

گل صورتی داریم

یادگاری بخر

چنان بو کن دل معشوق بینی رنگ زرد آب و آفتاب

منوچهر فتیان پور (راد)

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

عشق زود گذر

ای رهگذر کنار بزن همه پرده دنیا را

عمر می رود خود ،عشق زود گذر دارد

چو مارهم نغمه عشق در خود می پیچد

باعشوه به عشق نظر به جادوگر دارد

خوب به بالا و پایین زمین خسرو آلوده بنگر

عشق ، هم نفسی چو پژوهش گر دارد

ای عابرعصر و زمان آهسته تر از آهسته برو

چون دلبرمن ، کینه وقهر مداخله گر دارد

منوچهر فتیان پور (راد)

بی واسطه

اراده بتواند غم دل را روبه قاعده بِبرد

هرآنچه خواهد دلِ عاشق به احاطه بِبرد

تو بخواهی عطش زمین آسوده زهرجا بکنی

آنقدر قدرت قلب نی زدست اهدا کننده بِبرد

هر آرزوی توخارا به جان وبدل خریدارنبود

فارغ از همهمه شب یلدا ز افترا کننده بِبرد

من طبیب عشق خودم گر چه باده بخوردش دادم

عشق ما راکس نتواند زمن فرهاد القا کننده بِبرد

ساغرم هرچه بادل بتوانی به من عاشق به ناز بده

تپش قلب مرا کس نتواند بی چپاول با گنج خانه بِبرد

فکرآنی که دلت سوز نفسهای من بشود

همچو صیدی در قفس آرام و خاموش بی واسطه بِبرد

منوچهر فتیان پور (راد)

لطف خدا

دست در زلف طلا از پشت قفا خواهم کرد

تکیه برهم عهد خود رو به فضا خواهم کرد

آنچه سعی است در راه بلا ز سما می طلبم

او همانست که در راه شفا آتش پا خواهم کرد

مشکل ما نه در فاصله نه درمان اطبا است

روز وشب درتاج وتخت خدا دعا خواهم کرد

غیرتم گفت که تو حبیب سلمان فارسی بدان

حال بعشق دست و پای تو به حنا خواهم کرد

گربگویم که دامن تو به صد ارزن می ارزد

طالبم باش سایه امن روی سرت خواهم کرد

راد سایه سبزشفاعت در دست خدای تو باد

آن دو رابا حکم خدا دوست هم خواهم کرد

منوچهر فتیان پور (راد)

پنج عنصر حیات

عشق همراه شانسم آبی کرده به تن

احتمال دیدن پروانه می دید با هدف

بال های آبی را که دید

اعتقاد براین بود

وقت زانو زدن در برابر عمر زندگیست

حلقه انگشت ستاره پنج پر هدیه داد

خوشبختی و امید را درحال بوسه کردن بدید

آرزوها خوب از پرو پروانه آبی بکرد

از ستاره دعوت زره داوود بکرد

منوچهر فتیان پور (راد)

ده تک بیت

( 3001)
رفتی انگار نمی خواهی ببینی دیگر مرا
دس زیر چانه برداری بوسه ها برپس پایت زنم

( 3002)
هیچ نپسندم در دلت آشوب شده
در هر شلوغی مهر بان یارت تک تنها من ام

( 3003)

هر سه شنبه در ایسگاه راه آهن سربزن
آنچنان نگاهی کنم برقامتت زیبا تر از شعرت من ام

( 3004)

کور شود آن که عاشق است نمی بینت تورا
آن نگاه مهربانی که دلت خواست تنها من ام

( 3005)

عشق ،آرامش بی وفقه در جانت من ام
زآن آتش زمستانی گرم تر در کنارت بازم من ام
( 3006)

دست از زیر چانه بردار راه بوسه کن تو باز
کمرت را بشکنم بوسه باران تنت باز من ام

( 3007)


با نگاهت تابه کی خود را سرگرم کنم
روبگردان ببین آن دور نشسته با جام می داد دردستت من ام
( 3008)
تو قدم قدم بر دل عاشق من هدف گذاری
عشق ات به صبوری مرا به عرش رسانی
( 3009)

دل مسوزان که من عاشق یکپارچه شب و روزم
مهری هم رشته جانم به پر و پایت بدوزم

منوچهر فتیان پور (راد)

3سپید کوتاه

دنیای همه بیماری است

چاله ها وسرعت گیر ها

روی روان ما عین اسب بی نعل

راه می روند

ردپای است برای دارای صنعت گران

******

مهربان ترین فرد برای عاشقان شدم

دل شان آتش نگیرد

بعد شکست در عشق ناامید شوند

آن ها هم مرا بهتر بشناسند

من آنها را خیلی بهتر از خودم دوست دارم

******

روی من حساب کنید

وقتی دلتان گرفت

تازه جزء دوستان مهربانی می شوید

اگیب مهربانی بیست و چهار ساعته آماده خدمات است

دقت کنید شماره اشتباه نگیرید

داد و فریاد کنید

******

دروغ چرا ؟

نرخ نان خیلی گران نیست

پسرم حقوق سربازپس انداز کرد

فرستاد تا سه پنج روز اول ماه

نان پنیر بخوریم شب گرسنه نخوابیم

آخه یعنی ما بیشتراز دگران در رفاه هستیم

شکر شویم هفته آخر روزه دارشدیم

بدهکار نشدیم

منوچهر فتیان پور (راد)

زبان دل

نمی خواستم اشعار من افشا شود

دیدم همه مخاطبین از درد دلم کم وبیش آگاهند

زبان دل عاشقانه مرا می خوانند

گفتم بخاطر تو

فرشی از اشعار دلم برای خوش آمد گویی

جلوی پای تو پهن کنند

ادامه نوشته

سند خوشبختی

به تو عشق می ورزم

برای تو شعر می نویسم

عاشقت هستم می مانم

عشق ایده عال منی

فکر واندیشه ات زبان زد عالم و آدم شده است

بسیار عاقل تر از آنی که فکر می کنم

در توان تو رشد وپیشرفت عظیم می بینم

با غم هات می گریم

دست نوشته هایت را دوست دارم

حتماً تصویری از رخسار ندیده ات بزودی خواهم کشید

وسر تعظیم مقابل آن خم خواهم کرد

و بوسه بر دستان درون تصویر تو خواهم زد

تا بدانی چقدر به تو علاقمندم

گل رز تنها توعشق من خواهی بود

می مانم منتظر تا این رویابه واقعیت برسد

بامن باش بیا

درون پارک باهم نیم ساعتی قدم بزنیم

دستانت را بمن بده وسرت روی شونه ام بگذار

وقتی قصه ی دلنشین عشق را برای تو تعریف کردم

با حس شور برانگیخته به هر وعده وعید دقت کن

تا ببینی چند بار سند خوشبختی ترا امضاء کردم

منوچهر فتیان پور (راد)

حریم عشق

درمیان عاشقان وقتی تو پرتابم می کنی

درمیان نور رنگین کمان مثه عقابم می کنی

بچه ها می ماند وپروازمان ز دوش چالاک تر

لای بوی عشق فردا غرق گلابم می کنی

درنگاهی من تجسم می کنم لابلای دفترم

باخاطرات خویش چطور هرروز مذابم می کنی

گویاهر روز می خوانی در گوشم چند پندار نیک

کنجکاوم چطور بارنگ و ریا غلامم می کنی

بانی شعرهای چشم نهانم تنها ی تنها تویی

گرخود توی فصل دیگری بی پند حسابم می کنی

من توی چشات هراس می بینم در بدر قه ام

با نیک سرشتان تو کی مشتاق وخوشحالم می کنی

با توام ای سراپرده ی مشتاق خوشحالی ام

مالامال به گیسوی بالا ی ابرویت دچارم می کنی

طاهر و طارقم در کوچه ها با تار هزار جار می زنم

درطواف حریم عشق بگو تو کی آزادم می کنی

ای که تو کعبه ی احساس تمام کائناتی واسه راد

کی خدای عشق را فدا گفتار و رفتارم می کنی

منوچهر فتیان پور (راد)

ابر سیاه

زیر این ابر سیاه پشت سرت ایستادم

روزهایی سختی که تو داری

بسیار روشن وواضح دیدی

همچون درخت کاج سر سبز در کنارتم

با آن آسمان شفاف روشن

ابرها ی سخت تیره فراری شده اند

دیگر اشک خونرا همرای نمی کند

وای از این باغ حیاط

می بینم تو از بند اسارت ردشدی

آمدم یک به یک خیابان ها را جستجو کنم

شاید تورا درکوچه بن بست خانه ی تنها دریابم

در پناه تو روسری سبز کرده به سر ،

دست نوشته های تو را با عشق از بر خوانم

دوستت دارم دوستم داشته باش

بیا باهم زندگی مشترک خوبی به سازیم

والا زمان تلف می شود

توتنها می مانی ومن هم از تنهایی می میرم

منوچهر فتیان پور (راد)

ماه تولدم

فقط خودت ...

ماه تولدم را از یاد نبر

درابتدای شهرم نوشتم نام تورا

هربار از زیر گذر می گذرم

همه بداند زیر سایه نام تو نفس می کشم

تنها تو می توانی مرا شاد کنی

شش دهه گذشت تا چراغ سبز را در سومین چراغ قرمز دیدم

وآزادانه گام برداشتم

حسابم را کنترل کردم

تا دلت بخوادعاطفه جمع کردم

وقتی سرجمع زدم

صندوق دارگفت به حسابت دست نزن

بگذار عاشقان مهر به حسابت دسترسی پیدا کنند

فقط مدیریت کن

هرکس به سهم خود برسد

به نیازمندان بیشتر برس

که بی سرپرست وبدسرپرست ها کم نیستند

منوچهر فتیان پور (راد)

فقط برگردد

چند ماهیست که به تو علاقمندم

از زمانی که اجازه دوستی خواستی

می دانم که هرچه به درد دلت گوش دادم

بیشتر به تو نیاز مند شدم

باورکن گرچه هم دیگر را در آغوش نگرفته ایم

اما بوسه بر پیام های یکدیگر بارها زده ایم

همین منتظر بودن پیام یعنی عشق

یعنی دوستی در خلوت و پنهانی

یعنی داشتن یار زندگی

یعنی مشتاقم با اشعارم پیام وفاداریم را دریابی

یعنی در اوراق اخیر بنویسی بی تو زندگی بی معناست

لپ کلام من می میرم برات ،تو چطور؟

تورا که داشته باشم هیچ اعتراضی به زندگی ندارم

به سیل بارش نگاهت ، عشق می ورزم و تورا در آغوش می گیرم

فقط برگردد مثه قبل دوستم بدار

منوچهر فتیان پور(راد)

خاطرات باتو

دیگر هیچ عشقی بین ما وجود ندارد

ما همدیگر را نخواهیم دید

مثه آنان که روزی برای هم می مردند و جدا شده اند

خاطرات باتو راعین کاغذ باطله در سطل زباله خواهم ریخت

حتا اگر دوباره درب خانه ام سبز شوی

تو خار بودی من گل

ادامه نوشته

لب های تو برلبهای من آ ن چنان ننشست

لب های تو برلبهای من آ ن چنان ننشست

عطشی به پا کرد

که قلبم به تپش افتاد

بگذار خوب نگاهت کنم

ممکن نیست تورا فراموش کنم

لابلای شعرم چند گام آن ورتر از تو حفاظت می کنم

نگو تنهام بزار

ببین اگر دوستم نمی تونی باشی توی زندگیم چرا هستی

با ختم تو برنده شدی

پس بگذار بگم بخواب ای دل به تو وابسته شدم

ادامه نوشته

(فصل آتیش)

حالا که چشم انتظار فصل بعد بهار مانده ام

تا هم ماه من کد بسته از راه برسد

تن مالیده به خاکم را دعوت عشق باغچه حیات کنید

شاید کشته دست های به کمر افتاده خاطرات شوم

اما هرگز از قصه عشق نا تمام دست نخواهم کشید

ادامه نوشته

" هرصبحی از جمعه بنویسم"

صبحی از جمعه ها

روزی از آخر فصل بهار

چای می نوشیدم با عشق می نوشتم

از دل تنگی آتش سوخته تنها تنم

اینجا همه چیز نیست ولی بالا سری هست

در پایان جهانم نکند

گریه ای هست و دعایی پُشت سرم نیست

برکت رزق که دارم چرا ز باران دلم صله رحم به دلم نیست؟

ادامه نوشته

شهر من هوایش بد نیست

شهر من هوایش بد نیست

بازی بچه ها یش کم نیست

صد ها نفر پیاده می روند از فلکه تا آخر چهار راه

یک درشکه چی تاسفره خانه مستوفی نیست

یا که جیب مردم خالی ست

که سینما آبشارش بی تماشا چی ست

ادامه نوشته

من به عشق خواهم که سفر کنم به کویت

شب هجر بی حاصل تو چه شبی دراز باشد

به سودای وصل تو چه سری آشنا ساز باشد

من زعشقت چه خواهم که نظر کنم به سویت

که صفای سینه ها هم ز سر پای تو باز باشد

به امید وصل تو دلی که می بازد از نو از نو

به هر پروانه چه گویم که نیمه شب دراز باشد

تا ای آرام دل من ،با تو همه شب رضا ببینم

به ثنا و حمد گویان از نو هر دعا و راز باشد

من به عشق خواهم که سفر کنم به کویت

به پر پروانه چه گویم که از ته دل جان گداز باشد

به گمانم که جان دهم من همه شب ز بوی وصلت

که من راد ز دوری عشقت پرچمم در اهتزاز باشد

منوچهر فتیان پور

سایر قالب

(1)

نپرس نامت چه بود

نپرس کامت چه

در این فکرم

تو را به رویایت برسانم

(2)

بیهوده نخواه

به لبخندت بیارامم

در بستر خوب

عطر مجنونم به بال خاطرات تو که رسید

درد از تنت بگریزد

3

عشق معروف،

محبت کم دارد

با مزه مزه کردنش ترشیدم

بی کیف

4

بگو چند زمستان بگذرد

تا با عطر شکوفه ی رُز آشنا یم بکنی

خبرم کن تا مقاوم باشم

راز بعدی مسیرش طولانی است

می خواهم در روز خوش فاش شود

بگو قاصدک تحمل کن

شاید خوز سم پاشی نشده است

بیماری  مخوشحالی

ماه من باش

تا روز تو در شب باشم

بهترین مرد دنیای توائم

به راستی ،کسی وابسته به عشق نباشد

از سی سال شادی مستی گریزان خواهد بود

حالا بنگر

با فنجانی قهوه،همین روزها

با برج زهر مار سفره آشتی را باز بازخواهم کرد

ذره ذره شیرین شده

قُوتش خواهم داد

تا همه به بیماری مُسری خوشحالی

بزودی گرفتار شوند

پیرهن غم را از تن بیرون کنند

# منوچهر فتیان پور"

حریم عشق

درمیان عاشقان وقتی تو پرتابم می کنی

درمیان نور رنگین کمان مثه عقابم می کنی

بچه ها می ماند و پروازمان ز دوش چالاک تر

لای بوی هرعشق فردا غرق گلابم می کنی

درنگاهی من تجسم می کنم لابلای چار دفترم

باخاطرات خویش چطور هرروز بی نگاه مذابم می کنی

گرتو بارها خواندی در گوشم چندین پندو پندار نیک

طالبم چطور با رنگ و لعاب شمع چراغم می کنی

بانی شعرهای چشم نهانم تنها ی تنها تویی

گرخود توُی فصل دیگری بی پند حسابم می کنی

با توام ای سراپرده ی مشتاق خوشحالی ام

مالامال به گیسوی بالا ی ابرویت دچارم می کنی

طاهر و طارقم در کوچه ها با تار هزار جار می زنم

ضجه های عشق در نای نی بینی آزادم می کنی

ای که تو کعبه ی احساس تمام کائناتی واسه راد

کی اصحاب عشق را فدای دل پر التهابم می کنی

منوچهر فتیان پور (راد)

آشکار

خود از حال عزیزی چون تو خبر دارم
جگر خون شد تبی در دل ز دیده بسر دارم

بنالم چو عاشقان دیروز و امروز ز فردایم
از حال تو آگه بدانم عشقی با تو بی درد سر دارم

ندانی کوله باری از عاطفه احساس در دل
چو دود ز شعله ی شمع بشکفته رنجبر دارم

اگر در شهر بلاخیزم غمِ عشق و عاشقی دارم
چنان خسته ز رویایم چو دیداری معتبر دارم

تو بنشین و دمی از حال دلم خبر دارشو
که عشق ات فاش کردم و بگفتم نامه بر دارم

منوچهر فتیان پور (راد)

پائیز سرکش

سکوت سند توافق روز و شب را بنوشت

پائیز سرکش سر زده وارد شد

هوا را سرما زده کرد

روز را فریب داد

باالتماس شادی را ازشب طلب کرد

جواب مثبت نشنید

شب با دلتنگی واسه روز بغض اش ترکید

ابرسیه آسمان شب را گرفت

قطره قطره اشک ریخت تابه سحر

سرسجاده شب بگریست

شب ناله کنان بگفت

دانم دلت دل شوره بگرفت

منوچهر فتیان پور (راد)