آشکار

خود از حال عزیزی چون تو خبر دارم
جگر خون شد تبی در دل ز دیده بسر دارم

بنالم چو عاشقان دیروز و امروز ز فردایم
از حال تو آگه بدانم عشقی با تو بی درد سر دارم

ندانی کوله باری از عاطفه احساس در دل
چو دود ز شعله ی شمع بشکفته رنجبر دارم

اگر در شهر بلاخیزم غمِ عشق و عاشقی دارم
چنان خسته ز رویایم چو دیداری معتبر دارم

تو بنشین و دمی از حال دلم خبر دارشو
که عشق ات فاش کردم و بگفتم نامه بر دارم

منوچهر فتیان پور (راد)

آتش در دل

آتش در دل

۱۴۰۴/۱/۴ شماره ثبت ۶۷۹۱۸۰

عشق می جوشد چو آتش در دلِ آرام من
من هم مثه تو باخزان نو بهاری داشتم

خون دل را مدفون کردم درشب سیه تارخود
درعالم والا بین خوبان تو خود شناسی داشتم

گربدانی قلبِ خوبان بهاریست در قلب خویش
با نغمه اشعار خود خاطرات قدر شناسی داشتم

امشب از لطف به دلداری ما زودی بیا
خوش قدم باشی بجا با تو گوهر شناسی داشتم

منوچهر فتیان پور (راد)

آشفته بازار

صدای ناله می آید هر بار ز چین بی انحلال امشب

غم و غصه ز هر سوی به دل بی بلال امشب

به فرض محال غم عشق ات ز رخ بی نقاب خواهم

من ام عاشق در آشفته بازار بی وصال امشب

غم غربت وغریبی به دل مانده چه بسیار در تاریکی شب

زمین از گریه ی من غرق آب شدغزال بی عیال امشب

بیا تا زمان هست رها گردیم ز طوفان تلخ جهان افزا

مگر آن عصمت تنها می شود نقاب بردارد بی صقال امشب

محال است دل تو سایه ی هر دو چشم خورشید باشد

نقاب از چهره برداری و بی خیال ز صاحب وصال امشب

منوچهر فتیان پور (راد)