آب می خوردم

ذوق ام گرفت

لحظه اقبال با شعرش یادم کرده بود

دیدم قطره اشکی ریخته بود

زیر چشم راست تو

ترس بر دلم افتاد

یعنی آشوب شد

من که دنبال تو کرده ام

درزمین مدرسه با رنگ احساس عشق

تنها بوده ایی اما با اشتهای شور عشق

لحظه ها پنهانی در کنار بادکنک ها

سبز و طلایی سفید در انتظار

آنقدر تنها

انگاردر بازاری چون در فرنگ

کاش می شد به موقع می رسیدم

آن موقع که تصویرتو دیدم

دست زیر چانه بودی در کافه

با شاخه گل

تا که بینی چهره ام فیس تو فیس

آه که این نماد

چقدر محبوب است در چین دوست

باورد باد من هم

عشق می ورزم به اعظم با خاطرات

آدرنالین شور و شوق زندگی

خوشبحالم

چقدر زیبا بود فهیدم

اشک نبود

آب چکید برروی تصویر تو

منوچهر فتیان پور(راد)