آذر بود

زیر چتر مهر

آذر بود

شب به هر نگاهی پنجه می زد

در ره عشق سکه ها پرتاب

با بوسه های بی شماران

نم نم می زد

اما به سودای وصلت

دمی پیشانی سر تا کمر می بست

##منوچهر فتیان پور "

همسان

گر خامو ش شده ام شعله جان چون سابق نفروش

انگار پژمردهِ پژمرده شده ام جان چون سابق نفروش

عمر خود را به غم و غصه ی بی حد ز سر شب دادم

منم همراه تو هستم تو بیا هم سان چون سابق نفزوش

جان  راد

شمع عشقی دردلم روشن و سوزان کرده است

با نگاهی غم ز جان من گریزان فراوان کرده است

او شده هم صحبت این بی کسی های یاد من

با نوایش جان ویران را چه خوب پنهان کرده است

با امیدش کام خشکیده عجیب دریایی شده

با کمان ابرو دلم یکباره چشم و قربان کرده است

چشم چون دریا و لبخندش چو مر جانی به دست

با دو چشمش درد کهنه را نمایان کرده است

یاد او شد روشنی بخش شب های تاریک من

جان راد را باعشق یک لحظه عنوان کرده است

گل نو

دخترک چرخید و

پسرک طاقتش برد

چون بدید آن گل نو ،زود رسید

تا نچیند گل او ،سخت کوشید

باغبانی دانا ،نیک اندیشید

در دلش امیدی ،نو رویید

از شاخه امید چه بی حاصل چیدم

گر در آرزوی روی تو من تنها خفتم

باورت باد از دوری رخسار تو در تب مومم

یا که شاید رنجیده زهر مرحله محکومم

در تب و تاب غم یک عاشق من به تنهایی می سوزم

چون در پی نقش صاحب هنر بودم

در طلب راهی تا اوج برابر بودم

گر چه سالهاست که تپیده ام آرام

نکند روح من رها شد و بی خبرم

تو نگو پسرک ماند و ولوله کرد

به یقین او دگرگون شده بر می گردد

چون جدایی به خدا تقصیر از سیب اصلاً نبود

دل من هم تاب فریب نداشت

# منوچهر فتیان پور"

درست اواسط خرداد 93بود متوجه شد رابطه بین ما رابطه عاشقانه است طاقت نیاورد ببیند من وتو روزهای قشنگی باهم داشته با شیم وقتی فهمیدند که گفتی حالم خوب نیست کمی بهتر شدم خدمتت خواهم رسید فعلاً با اجازه بعد بااتهام تهدیددر دانشکده ادبیات مقابلم ایستاد علناً گفت من نمی گذارم شما به هم برسید و بین شما چنان فاصله بگذارم که جز من کسی را نبینی و فقط توجه ات به من باشد حالا ببین ؟

گفتم وقتی من تمایلی به شما ندارم چرا مانع میشوی ؟

گفت مگه من چه نقصی دارم که به من توجه نمی کنی

گفتم شما عین یه فرشته می مانی با عرض معذرت من فقط به ستاره بخت و اقبال خود علاقه مند و وفا دارم نه کس دیگرررررررررررررررررررررررررررررررررررررری

مرا ببخش وآزارم نده

حالا پس از یک ده عمر

اولین عشق پیام داده گفت :

بگذار در پناه شب از ماه

بار بردارم بگذار پُرشوم

از قطره های کوچک باران

از قلب های رشد نکرده

از حجم کودکان به دنیاده نیامده

بگذار پُر شوم

بگذاردر کرانه شب از راه

با خاطره های دور دوران

باغم تو هم آغوش شوم

از چهره های پژمره

از اشک های به لب نرسیده

از غصه های به تب رسیده

دور شوم

فکرو امید همه در عمل قابله بود

فکرو امید همه در عمل قابله بود

عمر گران همه در گذر قافله بود

حال اندوه گران از دل امید گذشت

این خموشی من از غربت نادره بود

چون جدایی من از باور آسوده چه بود

این پریشانی من از خواهش رابطه بود

پایه بنیاد من از خواهش اسرار بگفت

عشق من در طلب همسفر فاصله بود

دگر از قصه ی تبعیدی من آواره نگو

همه غصه وغم سر دلداده عاقله بود

دلم از خواهش صد مرحله ز بامداد به سحر

نفسش در پی انکار وعناد اهل دل جاهله بود

راد آینه خود همه ایراد به تصویر شماست

خانه دل همه آباد ز تاثیر عالم جان کامله بود

#منوچهر فتیان پور "