جابجا

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

اینجا همه چی جا بجاست

هیچ چیز سر جای خودنیست

دیروز شاطر نانوا نان می زد تنور

امروز ارتقا یافت شد رئیس فراورده های نفتی

چرا؟

چون کدخدا روز های تعطیل از پنجره

درب مکتب خانه را نگاه می کرد

منوپهر فتیان پور (راد)

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

3سپید کوتاه

دنیای همه بیماری است

چاله ها وسرعت گیر ها

روی روان ما عین اسب بی نعل

راه می روند

ردپای است برای دارای صنعت گران

******

مهربان ترین فرد برای عاشقان شدم

دل شان آتش نگیرد

بعد شکست در عشق ناامید شوند

آن ها هم مرا بهتر بشناسند

من آنها را خیلی بهتر از خودم دوست دارم

******

روی من حساب کنید

وقتی دلتان گرفت

تازه جزء دوستان مهربانی می شوید

اگیب مهربانی بیست و چهار ساعته آماده خدمات است

دقت کنید شماره اشتباه نگیرید

داد و فریاد کنید

******

دروغ چرا ؟

نرخ نان خیلی گران نیست

پسرم حقوق سربازپس انداز کرد

فرستاد تا سه پنج روز اول ماه

نان پنیر بخوریم شب گرسنه نخوابیم

آخه یعنی ما بیشتراز دگران در رفاه هستیم

شکر شویم هفته آخر روزه دارشدیم

بدهکار نشدیم

منوچهر فتیان پور (راد)

فردین

اگر مهر دیدی

در خانه ام بیا بمان

خیال پروازبه ذهن ات نزند

با احترام

حلقه بگوش توام

فقط و فقط فرمان بده

این آرزوی من است

تو را داشته باشم

روزی صد بار شکر گذارم

چون تو تنها فروردین من هستی

منوچهر فتیان پور (راد)

فرمان

فردینی در آشیان دلم

در شک و تردید است

شور احساسم را به رنگ شورعشق

زیر قدم هایش فرش کردم

به شک می ماند

با مهرم بسیار پای بند شده است

من هم دست به سینه منتظر فرمان فرشته ی ایمانم

منوچهر فتیان پور(راد)

تضمین

با فکر تو آرامشم تضمین شد

تو بیا دو باره اندیشه ات را تازه تر از تازه بنویس

من به نا دیدنت عادت کردم

وانگهی برای دیدنت دارم حرف های بسیا ر

منوچهر فتیان پور (راد)

سربازی

سربازی

درزمان خدمت سربازی دردوران دفاع مقدس برخی از سربازها بهر دلیلی تمایلی بخدمت نداشتن ،مثلا ترس از جنگ وتک فرزند بودن یااینکه بیماری می خواستن معافیت بگیرند یه روز اول صبح دردوره آموزشی  سرگروهبان همه را بخط می کنه می گه آنهایی مشکل خاصی ویا بیماری دارند دستاشون ببرن بالا، بین یک گردان  شش الی هفت نفربودند که دستشون بردن بالا، سرگروهبان که وظیفه اش جداسازی این افراد بود تا اول صبحی اون ها راببره سوار اتوبوس کنه بردرمانگاه  به هر کدوم که می رسید سوال می کرد  مشکلت چیه بنا به تشخیص وتجربه خودش رها می کرد که مشکل داره یانه به نفر جلوی من که رسید بهش گفت مشکل شما چیه

 گفت ببخشید من مشکل شنوایی دارم گوش هام سنگینه نمی شنوم

بهش گفت برو سوار بشوگفت کجا

بهش گفت داخل اتوبوس همین که دوقدمی برداشت

 گروهبان یک سکه دستش بود،پشت سرش پرت کرد یهویی سربازه روش برگردوند وببین چیه بود کجا افتاد دقیقاً سکه پشت سرسرباز افتاد بود

 گروهبان بهش گفت سرباز برگردد

 سربازه گفت خودت گفتی برو سوارشو حالا پشیمون شدی

 گروهبان گفت ، گفتم برو فکر کردم آدم صادقی هستی

 حالا فهمیدم شنوایی شما ازمن سالم تره ،

سربازه گفت یعنی چه خودت پول درآوردی از جیبت پشت سرم انداختی حالا میگی برگردسالمی مگه تو دکتری

 ، گروهبان گفت حالا بروناراحت نباش یه کاریش می کنم

اتوبوس هم همینطوری پارک شده بود  گروهبان بنوعی می خواست سربازان تقسیم بندی کنه کدوم سرباز برانیروزمینی انتخاب کنه کدومِ برا نیروی هوایی وکدوم برا هوانیروز نفرات که تقسیم بندی کرد سربازه افتاد برا هوانیروز

رفت اعتراض کنه گفت من نمی رم گروهبان گفتش مگه دل بخواهیه

سربازه گفت بابا من می ترسم

 گفتش از چی می ترسی مگه می خوای بری جبهه  ،گروهبانه گفت نترس نمی برنت

سرباز  گفت براچی من انتخاب کردی اگه جبهه نمی برنم

 گفتش بابا نیروی زمینی می ره جنگ می کنه هوانیروز نمی ره

 سرباز گفت بابا منو دیونه کردی برا چیه برم من می ترسم بفرستم نیروی هوایی که خدمتش توشهره نگهبانی بدم

اتفافقاًمی هوانیروز کیف می کنی

 یعنی چطور،

می ری آموزش بهت میدن ممکنه تاآخر خدمت دو سه روزنوبت تو بشه برا جبهه دیگه خوش می گذرونی

سربازه گفت ببین تورا خدا

سرگروهبان بخدا من بچه یتیمی هستم بیا یه کاری بکن من معاف بشم

گروهبان گفت بابا جون حالا برووایسا وقتی رفتی نگران نباش  رفتی اونجا یه زنگ بزن درسش می کنم برات

همنیکه دوروز رفتی منطقه خوشت میاد بعد معاف می شی می فرستن شهرتون

 خلاصه سرباز راضی شده به رفتن وبعد دوسال خدمت سالم برگشت به شهرشون

انشاالله همه جوانان ما بداند امنیت کشور به حضورآنها درخدمت به نظام کشور

منوچهر فتیان پور(راد)

دوست خوب

کوه به کوه نمی رسه

آدم به آدم می رسه

دریک روز هنگام غروب یکی از دوستانم تماس گرفت گفت سلام چند وقت که بدنبال وام هستم به پول نیاز دارم کارمند بانک گفت شخص ضامن باید کارمند دولت باشه دوضامن هم احتیاج دارم اینکه بشما زنگ زدم گفتم ببینم نظرتون چیه؟

بدون معطلی بهش گفتم نه معذرت می خواهم نمی تونم ضامن بشم چون خودم بدهکارم ماهانه دارم بیش از 70 درصد حقوقم قسط می دم از طرفی ضامن سه نفر از همکارها شدم  حتی اینجور بگم برا یکی از بستگان ضامن شدم بانک بهم پیام داد ه وقتی بشخص گفتم گفت من بدهکار نیستم به بابا بگو اون قسط می ده وامش هم بیست میلیون بوددرجواب  گفت  ممنونم  کاری نداری گفتم نه  ببخشید درپاسخ گفت مشکلی نیست حالا ببینم چی میشه سه ماه بعد یکی از قسط هام تمام شددنبال وامی بودم یکی ازهمکارها که ضمانش شده بودم جریان وبهش گفتم گفت باشه همه کارهای بانکی کردم فقط مانده بود معرفی نامه ضامن با مدارکش دوباره رفتم بهش گفتم کارهای بامکی کردم برا همان وامی که قبلاًبا شما مشورت کردم براضمانت درجواب گفت باشه ولی یه چیزی نه گفتم من چک برگشتی دارم وطلبکار دنبال کارش ورفته شکایت کنه اگه می دونی مدارک بهت بدم بهت نگفتم خواستم کارهات که انجام دادی بهت بگم  درجواب گفتم نه عزیزم ممنونم لطف شما هستم سپاس ازاینکه گفتی گفت ناراحت نشی گفتم نه عزیزم براچی ناراحت بشم خدا کریمه خلاصه بهم کاران دیگه صداقت روم نمی شد بگم ،سه ماه درخواست وام به عقب افتاد تااینکه یه روز تصمیم گرفتم به دوستم ....تماس بگیرم بگم

یادم آمد به ضرب المثل قدیمی که می گه

کوه به کوه نمی رسه

آدم به آدم می رسه

 

شماره همراهشو گرفتم گفتم سلام خوبی بعدازکلی احوال پرسی رفتم روی اصل مطلب جریان وام گفتمُ  قبول کردگفت سرکارم مدارک ازطریق واتساب می فرستم برات کارهای بانکی رابکن بعدبرا امضاءخبرم کم بیام بانک مدارک شخصی شوبعلاوه فیش حقوقی یم معرفی اشتغال بکار برام توواتساب فرستادوقتی دیدم درسته اونها رادادم به دفتر پیشخوان دولت  برا،اعتبارسنجی  یک هفته بعد پاسخ اعتبار سنجی آمد کارمندبانکی هربارکه می رفتم منو می پیچوند مثلا یک بار می گفت 57 میلیون به خودت می دم ضامن بیاد امضاءبکنه باردیگه رفتم گفت 50 بخودت می دم 20 میلیون به ضامن یک باردیگه گفت 45 تا به ضامن 17 تا بخودت یک باردیگه گفت  40 تا بخودت می دم 45 تا ضامن یا همکارت گفتم بابا یک جا بخودم بده حداکثر وام می خواهم با بازپرداخت 3 ساله آخه می دونید چه بود امتیاز وام بنام دخترم بود  گفتند چون شاغل نیست به او تعلق نمی گیره امتیاز ش اعتبار سنجی که کردم  گفت 129 میلیون میشه  ولی نمی تونم بیش از مبلغی که گفتم بازپرداخت ش یکی شون   ماهه ویکشون 22 ماهه می خواهی بگو کارشو انجام بدم یک پیام می یاد برات  بعد بیا بانک کارشک که انجام شد بعد 48ساعت میاد بحسابتون

خلاصه قبول کردم  دوچک ازمن دوچک هم از ضامن هرچک هم 66میلیون پانصدهزارتومان گرفت

منوچهر فتیان پور (راد)

 

 

 

ادعای غرورو قدرتمند بودن

ادعای غرورو قدرتمند بودن

روزی جوانی بین دوستان خود ادعای زور مندی می کرد اوقدی 150 سانت داشت باوزنی حدود55کیلوگرم یکی از دوستان او داشت تعریف می کردکه من الان دقیقاً دارم می بینم که چندنفر سرچهارراه باهم درحال حرکت  وگفتگوهستن حالا این چهارراه با این جمع دوستان چیزی درحدودبیش از700 متربطول فاصله داشت

جوانک که دید حرفی دربین دوستان خود ندارد فکر می کرد چه بگویدکه همه را جذب خود بکنه یکدفعه پرید توی حرفها گفت بچه ببیند چی می گم اگردرهمین میدانکه نشسته ایم یک حلقه ومیخ طویله فروکنید قول می دم با یک انگشت زمین زیرپاهتون همراه باخودتان بلند میکنم

همه زدند زیرخنده گفتن بهش بروعمو تودیگه کی هستی ،جوانک گفت همین که حالا می بینیدهستم شما قبول کنید ببیند چطور این کاررا می کنم

 

جوانک دید که کسی محل بحرفش نکرد فردای آن روزدراداره مالاریا (بهداشت )کارمی کرد سر کارکر بود هنگامی برای سم پاشی به یکی ازروستاها می رفت همراه باگروه کارگران توی وانت یک بشکه فلزی 200 لیتری سم همراه می بردن وقتی رسیدن به روستا خواستن  بشکه را از وانت پیاده کنن تا  سم بین گروه تقسیم کنن یه دفعه ازجلوی وانت پیاده شد،آمد  گفت کسی دست نزنه خودم پیاده اش می کنم من می گیرمش  شما بزارید فقطروی دستهای من، من می گیرمش بغل میارمش پاِیین

اونها هل دادن این هم زیر بشکه مونده بود نمی تونست کاری بکنه

خلاصه هم آنجا دادوفریاد کردفتح اش آسیب دیده بود بردنش بیمارستان عملش کردن ، یک ماه استراحت کرد

این بود داستان  آدم های  مغرور

منوچهر فتیان پور(راد)