دانش عشق
در صف منت کشان،به عشق شیرینِ فرهادم
منتظربود وسینه سپرکنم و که نقاب بِهش دادم
گفتم از درد تو ای عشق دل مجنون می سوزد
توچه خواهی ونخواهی به ره عشقت استادم
دیگری گفت مثه آنی که بغض مانده درگلو
گفتم آری در تکاپو کلنگ ضربه بهِ کوه فرهادم
گفت مثه لبخند ماهی در دل دریای قشنگ
گفتم بر مومن و ترسا بگو من دلداده صیادم
گفت می دانم خامی قدر پخته شدن نمی فهمی
گفتم تازه تو بفهمی جزتوازهرکسی با استعدادم
گفتم گریه در خلوت کوچه بن بست تو می فهمی
گفت زین پله بالاتر نیا تا که بفهمی فردینی تند بادم
گفت راد بخدا گر من صید توام زهفت دولت آزادم
گفتم ای امید فردا فکر نکن از حال و استقبال افتادم
منوچهر فتیان پور (راد)
+ نوشته شده در سه شنبه یکم آبان ۱۴۰۳ ساعت ۴:۵۸ ب.ظ توسط منوچهر فتیان پور
|