اخم
اخم
بخیالت تو اگر اخم کنی دلم من خواهد مُرد
باخود لحظه ها شادی من خواهد بُرد
غصه عریان شده وبرسروسینه می زد
گر جامه نپوشی به تن ؛گل پریشان خواهد شد
سینه به عشق قدو قامت عریان
همچو مجنون پذیرای شرم وحیا خواهد شد
غم؛ دستمال بدست ، دست به پیشانی بگرفت
می گریست از بخت بد خود که درخانه ماند
هست ونیستش ببرند بی هنرخواهد مُرد
تو مرا آزار مده ، که دل می سوزد
امروز وفردا ،بهر دل بی تب وتاب خواهد مُرد
دورتراز خاطره ها
شبی ازشبها پاییز وبهار
نگران کوچ بی شهرت خواهد شد.
منوچهر فتیان پور(راد)
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱:۵۲ ب.ظ توسط منوچهر فتیان پور
|