هم کلام
میخواستم همدردِ دلِ ویرانی ات باشم
نور امید آخرین داد شادی آنی ات باشم
میخواستم وقتی دلت را غم و ماتم گرفته
همیشه درگیر درمانِ دردِ پنهانی ات باشم
می خواستم حالا که غمگینم ،نیستم پیروز
به بزمِ شوقِ تو، نوایِ بازی سانی ات باشم
چنان حسرت به دل ماندم شبی یارم بخوانی تو
برای عشق ، من هم دلیل بزم زندگانی ات باشم
در این شب تاریک، فانوسِ رؤیایم هستی تو
دمی کاش هم صحبتِ این حالِ پریشانی ات باشم
+ نوشته شده در شنبه هشتم آذر ۱۴۰۴ ساعت ۸:۵۳ ب.ظ توسط منوچهر فتیان پور
|