اگر اراده بتواند غم دل را روبه قاعده بِبرد

هرآنچه خواهد دلِ عاشق به احاطه بِبرد

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

تو بخواهی عطش زمین آسوده زهرجا بکنی

آنقدر قدرت قلب نی زدست اهدا کننده بِبرد

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

هر آرزوی توخارا به جان وبدل خریدارنبود

فارغ از همهمه شب یلدا ز افترا کننده بِبرد

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

من طبیب عشق خودم گر چه باده بخوردش دادم

عشق ما راکس نتواند زمن فرهاد القا کننده بِبرد

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

ساغرم هرچه بادل بتوانی به من عاشق به ناز بده

تپش قلب مرا کس نتواند بی چپاول با گنج خانه بِبرد

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

فکرآنی که دلت سوز نفسهای من بشود

همچو صیدی در قفس آرام و خاموش بی واسطه بِبرد

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

منوچهر فتیان پور (راد)